ذاب قلبى من اشتياق لقاک
حسرت وصل مى بريم بخاک
بر سر آتش تو مى سوزيم
در هواى تو مى شويم هلاک
چون ضروريست سوختن ما را
احرق ارواحنا بنار هواک
مى دهيم از پى وصال تو جان
اهدنا ربنا سبيل رضاک
گر تو خواهى که ما هلاک شويم
جان فشانيم از براى هلاک
دوست خواهد چه سوزش و شورش
من و سوز درون و سينه چاک
دل و جان پاک کردم از اغيار
پاک بايد رود به عالم پاک
ز آتش عشق گر بسوزد (فيض)
گم شو از بحر کو خس و خاشاک