شماره ٥٩٦: منم که ساخته دست ابتلاى توام

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
منم که ساخته دست ابتلاى توام
منم که سوخته آتش لقاى توام
منم که توى بتويم سرشته از حمدت
منم که موى بمو تابتا ثناى توام
منم که بر قدم دوستان تست سرم
منم که بنده و مولاى اولياى توام
بغير درگه تو سر فرو نمى آرم
خراب و واله و شيداى کبرياى توام
گرفته روى تو وراى تو دو عالم را
منم که عاشق و حيران روى وراى توام
جهان مسخر من من مسخر امرت
همه براى من آمد که من براى توام
نبات و معدن و حيوان براى من در کار
همه فداى من و من بجان فداى توام
چشيده باده توحيد از نداى الست
ز خويش رفته و گوينده بلاى توام
شنيده گوشم تا آيت لقاء الله
نشسته منتظر وعده لقاى توام
نشسته ام بره نفخه روان بخشت
دو چشم دوخته در مقدم صباى توام
دلم گرفته شد از جور خويشتن بر خويش
در انتظار نسيم گره گشاى توام
خراب يک نگه از چشم مست خونريزت
هلاک يک سخن از لعل جانفزاى توام
مرا چه ساخته آنچنان که خواسته
بمدعاى خود ارنه بمدعاى توام
زمين و چرخ دو سنگ آسيا و من دانه
ز لطف تست که در خورد آسياى توام
کشد چو (فيض) سر طاعت از خط فرمان
نعوذ بالله مستوجب بلاى توام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید