شماره ٦٩٣: در دل توئى در جان توئى اى مونس ديرينه ام

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در دل توئى در جان توئى اى مونس ديرينه ام
در سينه بريان توئى اى مونس ديرينه ام
اى تو روان اندر بدن اى هم تو جان و هم تو تن
اى هم تو حسن و هم حسن اى مونس ديرينه ام
هم دل تو و هم سينه تو گوهر تو و گنجينه تو
دينه تو ديرينه تو اى مونس ديرينه ام
بارم دهى آيم برت ورنه بمانم بر درت
اى لم يزل من چاکرت اى مونس ديرينه ام
بارم دهى خرم شوم ردم کنى درهم شوم
از تو زياد و کم شوم اى مونس ديرينه ام
راهم دهى بينا شوم ردم کنى اعما شوم
از تو بدو زيبا شوم اى مونس ديرينه ام
لطفم کنى گلشن شوم قهرم کنى گلخن شوم
گه جان شوم گه تن شوم اى مونس ديرينه ام
خواهى بخوان خواهى بران دل در تو دل بست از ازل
گشتم ز تو مست از ازل اى مونس ديرينه ام
جان لم يزل در وصل بود يک چند هجرانش ربود
آخر همان گردد که بود اى مونس ديرينه ام
(فيض) است و گفتگوى تو شيداى جستجوى تو
شى ء الهى کوى تو اى مونس ديرينه ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید