يک نگاه از تو و در باختن جان از من
يک اشارت ز تو و بردن فرمان از من
جان بکف منتظر عيد لقايت تا کى
روى بنماى جمال از تو و قربان از من
سينه بهر هدف تير غمت چاک زدم
ناوک غمزه ز تو هم دل و هم جان از من
بغمم گر تو شوى شاد و بمرگم خشنود
بخوشى خوردن غم دادن صد جان از من
همه شادى شوم ار شاد مرا ميخواهى
ور غمين جور ز تو ناله و افغان از من
بوصالم چو دهى بار ز تو جلوه ناز
بفراق امر کنى خوى بهجران از من
هر چه خواهى تو ازو (فيض) همان ميخواهد
هر چرا امر کنى بردن فرمان از من