شماره ٧٢١: اى دواى درد بى درمان من

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دواى درد بى درمان من
مرهم داغ دل بريان من
اى که هم جانى و هم جانان من
اى که هم دينى و هم ايمان من
در غم تو بى سر و سامان شدم
هم سر من باش و هم سامان من
از سر هر دو جهان برخواستم
تا تو هم اين باشى و هم آن من
خان و مانم گو برو در راه تو
بس بود عشق تو خان و مان من
گنج مهر خود نهادى در دلم
کردى آباد اين دل ويران من
محو کن بود و نبودم تا ز (فيض)
آن تو ماند نماند آن من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید