شماره ٧٤٦: برون از چار و نه در چار و نه پيداست يار من

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
برون از چار و نه در چار و نه پيداست يار من
بهر يک رو کنم از شش جهت گردد دچار من
به پيدائى نهانست و بود در اولى آخر
بجمع بين اضدادش گره وا شد ز کار من
مرا در کارها مختار گردانيد و پس بگرفت
بدست اختيار خود عنان اختيار من
دلم را گه گشايد گاه بندد راه آسايش
براى امتحان بندگى بر روزگار من
گهم نزديک خود خواند گهم از نزد خود راند
نميدانم چه ميخواهد ز جان من نگار من
صبا در گردنت در رهگذرش ريز خاکم را
بود روزى بگيرد دامنش دست غبار من
گهى بارى بر دوش جانم زين تن خاکى
گهى بر گيرد از دوش تنم صد گونه بار من
گدازى مى دهد در بوته محنت روانم را
بکن گو هر چه خواهد اوست يار غمگسار من
چه محنتها که از تعظيم ياران ميکشد جانم
چه بودى گر نبودى در نظرها اعتبار من
بصورت دوستان جان بسيرت دشمن پنهان
نشد هرگز دمى يار وفادارى دچار من
نميدانم خلاصى کى ميسر ميشود جان را
کجا خواهد کشيدن عاقبت انجام کار من
خزان بگذشت عمر (فيض) سر تا سر بدان اميد
که خواهد شد بهار عارضش روزى بهار من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید