شماره ١٥: آئينه چندين تب و تاب است دل ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
آئينه چندين تب و تاب است دل ما
چون داغ جنون شعله نقاب است دل ما
عمريست که چون آئينه در بزم خيالت
حيرت نگه يک مژه خواب است دل ما
مائيم و همين موج فريب نفسى چند
سرچشمه مگوئيد سراب است دل ما
پيمانه ما پر شود آندم که بباليم
در بزم تو همظرف حباب است دل ما
آتش زن و نظاره بيتابى ما کن
جز سوختن آخر بچه باب است دل ما
لعل تو بحرف آمد و داديم دل از دست
يعنى بسؤال تو جواب است دل ما
تا جرعه کش ساغر سرشار گدازيم
شبنم صفت از عالم آب است دل ما
تا چيست سرانجام شما زنفس آخر
عمريست که در پاى حساب است دل ما
حسرت ثمر کوشش بيحاصل خويشيم
از بسکه نفس سوخت کباب است دل ما
دريا بحبابى چقدر جلوه فروشد
آئينه وصليم و حجاب است دل ما
صد سنگ شد آئينه و صد قطره گهر بست
افسوس همان خانه خراب است دل ما
تا جنبش تار نفس افسانه طراز است
(بيدل) بکمند رگ خواب است دل ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید