شماره ٣٩: اى رسته زگلزارت آن نرگس جادوها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى رسته زگلزارت آن نرگس جادوها
صاد قلم تقدير با مصرع ابروها
نتوان بدل عشاق افسون رهائى خواند
زين سلسله آزادند زنجيرى گيسوها
نيرنگ طلب ما را اين دربدرى آموخت
قمرى بسر سرو است آواره کوکوها
بر غنچه ستم ها رفت تا گل چمن آرا شد
از گرد شکست دل رنگيست برين روها
صيد دو جهان از عدل در پنجه اقبالست
پرواز نمى خواهد شاهين ترازوها
تا لفظ نگردد فاش معنى نشود عريان
بى پردگى رنگست آشفتگى بوها
خست زکرم کيشان ظلم است بدرويشان
بر سبزه دم تيغ است لب خشکى اين جوها
ما سجده سرشتانرا جز عجز پناهى نيست
اميد رسا داريم چون سر به ته موها
هر کس زنظرها جست از خاک برون ننشست
وامانده اين صحراست گرد رم آهوها
اين عالم اندوه است ياران طرب اينجا نيست
جمعيت اگر خواهى پيشانى و زانوها
قانع صفتان (بيدل) بر مائيده قسمت
چون موج گهر بالند از خوردن پهلوها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید