شماره ٥٧: با کمال اتحاد از وصل مهجوريم ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
با کمال اتحاد از وصل مهجوريم ما
همچو ساغر مى بلب داريم و مخموريم ما
پرتو خورشيد جز در خاک نتوان يافتن
يک زمين و آسمان از اصل خود دوريم ما
در تجلى سوختيم و چشم بينش وانشد
سخت پابرجاست جهل ما مگر طوريم ما
با وجود ناتوانى سر بگردون سوده ايم
چون مه نو سر خط عجزيم و مغروريم ما
تهمت حکم قضا را چاره نتوان يافتن
اختيار از ماست چندانيکه مجبوريم ما
مفت ساز بندگى گر غفلت و گر آگهى
پيش نتوان برد جز کارى که مأموريم ما
بحر در آغوش و موج ما همان محو کنار
کارها با عشق بى پرواست معذوريم ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید