شماره ٦٤: بخيال آن عرق جبين زفعان علم نزدى چرا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بخيال آن عرق جبين زفعان علم نزدى چرا
نفشرد خشکى اگر گلونه آب دم نزدى چرا
گل و لاله جام جمال زد مه نو قدح بکمال زد
همه کس بعشرت حال زد تو جبين بنم نزدى چرا
زسواد مکتب خير و شر نشد امتياز تو صرفه بر
اگرت خطى نبود دگر بزمين قلم نزدى چرا
بعروج وسوسه تا ختى نفست بهرزه گدا ختى
ته پاى خود نشناختى مژه ئى بخم نزدى چرا
بتو گرز کوشش قافله نرسيد قسمت حوصله
بطريق سايه و آبله ته پا قدم نزدى چرا
زکشاد عقده کارها همه داشت سعى ندامتى
در عالمى زدى از طمع کف خود بهم نزدى چرا
اگر آرزو همه رس نشد زاميد مانع کس نشد
طربت شکار هوس نشد بکمين غم نزدى چرا
بمتاع قافله هوس چو نماند الفت پيش و پس
دم نقد مفت تو بود و بس دو سه روز کم نزدى چرا
خط اعتبار غبار هم بجريده تو نبود کم
پى امتحان چو سحر دودم بهوا رقم نزدى چرا
نتوان چو (بيدل) هرزه فن بهزار فتنه طرف شدن
نفسى زآفت ما و من بدر عدم نزدى چرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید