شماره ٧٥: بر قماش پوچ هستى تابکى وسواسها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بر قماش پوچ هستى تابکى وسواسها
پنبه ها خواهد دميد آخر ازين کرباسها
شيشه ساعت خبر از ساز فرصت ميدهد
خودسران غافل مباشيد از صداى طاسها
عبرت آنجا کز مکافات عمل گيرد عيار
ناخنى دارند در جنگ درودن داسها
اهل دنيا را به نهضت گاه آزادى چکار
در مزابل فارغند از بوى گل کناسها
عالمى باليده است از دستگاه خودسرى
نشترى مى خواهد اين جمعيت آماسها
تا بود ممکن بوضع خلق بايد ساختن
آدميت پيش نتوان برد با نسناسها
حيرت ديدار با دنيا و عقبى شد طرف
بوى اميدى گوارا کرد چندين ياسها
بينوائى چون بسامان جنون پوشيده نيست
صبح خندد بر گريبان چاکى افلاسها
شرم ميدارد درشتى از ملايم طينتان
غالب افتاده است (بيدل) سرب بر الماسها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید