شماره ٢١٦: شکوه جور تو نکشايد دهان زخم را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
شکوه جور تو نکشايد دهان زخم را
سرمه باشد جوهر تيغت زبان زخم را
سينه چاکيم و خموشى ترجمان عجز ماست
ره زلب بيرون نميباشد فغان زخم را
عاشقان در سايه برق بلا آسوده اند
ابرو از تيغ است چشم خون فشان زخم را
دردمندم ياس مى جوشد اگر دم ميزنم
از سخن خون مى تراود ترجمان زخم را
پرده دار جاده کى گردد هجوم نقش پا
بخيه نتواند نهان کردن دهان زخم را
تا رسد بر کنگره مقصود دست ناله ئى
برده ام تا کرسى دل نردبان زخم را
نقد عشرت را زيانى نيست از سوداى درد
خنده در بار است چون گل کاروان زخم را
جوهر اسرار آبا از خلف گيرد فروغ
خون کند روشن چراغ دودمان زخم را
از حديث دردمندان خون حسرت ميچکد
غير موج خون زبان نبود دهان زخم را
بى بهارى نيست دندان بر جگر افشردنم
بخيه دارد شبنميها بوستان زخم را
گرد بيدردى بروى هر دو عالم فرش بود
سجده ئى کردم چو مرهم آستان زخم را
زين بيابان کاروان صبح بيخود ميرود
نيست مقصد جز فنا محمل کشان زخم را
بى نوائى نيست ساز پرفشانيهاى شوق
ناله خوش کرده است امشب آشيان زخم را
صبح اميديم (بيدل) آفتاب عشق کو
تيغ ميلى ميکشد خواب گران زخم را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید