شماره ٢٢٥: عريان گذشت زين چمن اميد و ياس ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
عريان گذشت زين چمن اميد و ياس ما
تا بوى گل برنگ ندوزد لباس ما
دل داشت دستگاه دو عالم ولى چه سود
با ما نساخت آينه خود شناس ما
خاکى و سايه ئى همه جا فرش کرده ايم
در خانه ئى که نيست همين بس پلاس ما
آئينه سراب خياليم چاره نيست
چيزى نموده اند بچشم قياس ما
ياران غنيمتيم بهم زين دودم وفاق
ما شخص فرصتيم بداريد پاس ما
پهلوزدن زپنبه برآتش قيامت است
هر خشک مغز نيست حريف مساس ما
غيرت نشان پلنگ سواد تجرديم
دل هم رميده است زما از هراس ما
تکليف بى نشانى عشق از هوس جداست
يارب قبول کس نشود التماس ما
از شش جهت ترانه عنقا شنيدنيست
کز بام و منظرد گر افتاد طاس ما
از شبنم سحر سبق شرم برده ايم
هستى عرق شد از نفس ناسپاس ما
آئينه دليم کدورت نصيب ماست
کز تاب فرصت نفس است اقتباس ما
مرديم و خاک ما بهوا گرد ميکند
بى ربطى ئى که داشت نرفت از حواس ما
جز زير پا چو آبله خشتى نچيده ايم
ديگر کدام قصر و چه طاق و اساس ما
خال زياد فرض کن و نرد وهم باز
بر هيچ تخته نه فتاده است طاس ما
صد سال رفت تا بقد خم رسيده ايم
(بيدل) چه خوشه ها که نشد نذر داس ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید