شماره ٢٥٣: کردم رقم بکلک نفس مد ناله را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
کردم رقم بکلک نفس مد ناله را
دادم بباد شعله شوقت رساله را
از سرمه چشم شوخ تو تمکين پذير نيست
نتوان بگرد مانع رم شد غزاله را
از ره مرو بعيش شبستان اين چمن
جز شمع کشته چيست بفانوس لاله را
دل فرد باطل است خوشا جوش داغ عشق
تا بيدلى به ثبت رساند قباله را
کو گوش کز چکيدن خونم نوا کشد
در کوچه هاى زخم غباريست ناله را
هنگام شيب غافل از اسرار خود مباش
کيفيت رساست مى ديرساله را
عريانى ئى تو کسوت يکتائى است و بس
تا چند بار دوش نمائى دوشاله را
ناقص نبرد صرفه زتقليد کاملان
وضع گهر طلسم گداز است ژاله را
آنشب که مه زسير خطش آبداد چشم
گرداب بحر خجلت خود ديد هاله را
خط پيش از آنکه با لب او آشنا شود
حيران سرمه ساخته چشم پياله را
آزادگان زکلفت اسباب فارغند
نتوان نگاهداشت بزنجير ناله را
مشت خسيست پيکر موهوم ما و من
وقف دهان شعله کنيد اين نواله را
رنگ رطوبت چمن دهر بنگريد
کاندر بغل سياه شد آئينه لاله را
(بيدل) دلت هواى محبت گرفته است
شبنم خيال ميکند اين غنچه ژاله را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید