در ستايش بهاء الدين محمد دبير خوارزم شاه تکش بن ايل ارسلان
غزلستان ::
خاقانی ::
قصايد
طفلى و طفيل توست آدم
خردى و زبون توست عالم
پرورده جزع توست عيسى
آبستن لعل توست مريم
تا چشم تو ريخت خون عشاق
زلف تو گرفت رنگ ماتم
از عارض و روى و زلف دارى
طاووس و بهشت و مار با هم
در سينه ما خيال قدت
طوبى است در آتش جهنم
آويختى آفتاب را دوش
از سلسله هاى جعد پر خم
ما را که کند مسلم آنجاک
خورشيد نمى شود مسلم
جان خاک شود به طمع جرعه
چون رطل طرب کشى دمادم
با لذت طعنه تو دل را
فرسوده شد آرزوى مرهم
خاقانى خاک درگه توست
او را چه محل که آسمان هم
هرچند جهان گرفت طبعش
در مدحت فيلسوف اعظم
ذوالفخر بهاء دين محمد
مقصود نظام عقد عالم
نظرات نوشته شده