مطلع دوم

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى لب و خالت بهم طوطى و هندوستان
پيش جمالت منم هندوى جان بر ميان
از رخ و زلف تو رست در دل من آبنوس
وز لب و خال تو گشت ديده من آبدان
ابرش خورشيد را ناخنه آمد ز رشک
تا تو به شب رنگ حسن تاخته اى در جهان
رو که ز عکس لبت خوشه پروين شده است
خوشه خرماى تر بر طبق آسمان
صبر من از بى دلى است از تو که مجروح را
چاره ز بى مرهمى است سوختن پرنيان
با همه کآزاد نيست يک سر مويم ز تو
نيست تو را از وفا بر سر موئى نشان
گرچه ز افغان مرا با تو زبان موى شد
در همه عالم منم موى شکاف از زبان
طبع چو خاقانيى بسته سودا مدار
بشکن صفراتى او ز آن لب چون ناردان
عهد کهن تازه کن کو سخنان تازه کرد
خاصه ثناى ملک کرد ضميرش ضمان
ناصر ملت طراز، قاهر بدعت گداز
شاه خليفه پناه خسرو سلطان نشان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید