در ستايش موفق الدين عبد الغفار

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى نايب عيسى از دو مرجان
وى کرده ز آتش آب حيوان
اى زهر تو دستگير ترياق
وى درد تو پاى مرد درمان
از جام تو صاف نوش تر، تيغ
در دام تو صيد خوارتر جان
جزع تو به غمزه برده جان ها
لعل تو به بوسه داده تاوان
وصل تو به زير پر سيمرغ
پرورده به سايه سليمان
در عين قبول تو خرد را
يک رنگ نموده کفر و ايمان
از جور تو در ميان عشاق
برخاسته صورت گريبان
گر فتنه نبايدت که خيزد
طيره منشين و طره مفشان
خاقانى را به کوى عشقت
کارى است برون ز وصل و هجران
راهى است ورا به کعبه مجد
بى زحمت ناقه و بيابان
ختم فضلا موفق الدين
مقصود قران و صدر اقران
عبد الغفار کآسمان را
در ساحت قدر اوست جولان
صدرى که ز آفرينش او
مستوجب آفرين شد ارکان
از بخت جوان او کنم ياد
چون دستن کشم به پير دهقان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید