در مدح جلال الدين شروان شاه اخستان بن منوچهر

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
خورشيد کسرى تاج بين ايوان نو پرداخته
يک اسبه بر گوى فلک ميدان نو پرداخته
عيسى کده خرگاه او وز دلو يوسف چاه او
در حوت يونس گاه او برسان نوپرداخته
اين علت جان بين همي، علت زداى عالمى
سرسام وى را هردمى درمان نو پرداخته
ابر از هوا بر گل چکان ماند به زنگى دايگان
در کام رومى بچگان پستان نو پرداخته
برده به چارم منظره، مهره برون از ششدره
نزل جهان را از بره، صد خوان نو پرداخته
هان شاخ دولت بنگرش کامسال نيک آمد برش
چون باربد مرغ از برش دستان نو پرداخته
شاه فلک بر گاه نو داده جهان را جاه نو
چون حصن دين را شاه نو بنيان نو پرداخته
هان النثار اى قوم هان جان مژده خواهيد از مهان
کاينک سر شروان شهان ايوان نو پرداخته
بنموده اخترتان هنر، بخشيده افسرتان ظفر
اقبال خسروتان ز فر، کيهان نو پرداخته
خسرو جلال الدين سزد داراى شروان اين سزد
بزمش سپهر آئين سزد دوران نو پرداخته
قصرش گلستان ارم، صدرش دبستان کرم
در هر شبستان از نعم بستان نو پرداخته
ايوانش را کز کعبه بيش، احسانش زمزم رانده پيش
از بوقبيس حلم خويش ارکان نو پرداخته
محراب خضر ايوان او، به ز آب حيوان خان او
در هر شکارستان او، حيوان نو پرداخته
فراش صدرش هر شهي، بهر چنين ميدان گهى
چرخ از مه نو هر مهى چوگان نو پرداخته
گردون چو طاقى از برش، بسته نطاقى بر درش
در هر رواقى از زرش، برهان نو پرداخته
هر خاک پايش قبله اي، هر آب دستش دجله اى
هر بذل او در بذله اي، صد کان نو پرداخته
اشکال دولت کرده حل، بر تيرش از روى محل
اين سبز پنگان از زحل، پيکان نو پرداخته
کلکش ابد را قهرمان بهر دواتش هر زمان
هست از فم الحوت آسمان دندان نو پرداخته
چون از لعاب شير نر، دندان گاو است آب خور
تيغش بر اعدا از سقر، زندان نو پرداخته
باد از بقا حصن تنش، وز گرز البرز افکنش
بر حصن جان دشمنش، غضبان نو پرداخته
حکمش وليعهد قدر، پيکانش سلطان ظفر
تيرش ز طغراى هنر فرمان نو پرداخته
ترياق عدلش هر دمى اکسير جان عالمى
خاقانى از مدحش همى ديوان نو پرداخته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید