حاشا که مرا جز تو در ديده کسى باشد
يا جز غم عشق تو در دل هوسى باشد
کس چون تو نشان ندهد در کل جهان ليکن
چون اين دل هر جائى هر جاى بسى باشد
بر پاى تو سر دارم گر سر خطرى دارد
وصل تو به دست آرم گر دسترسى باشد
از خاک سر کويت خالى نشوم يک شب
گر بر سر هر سنگى حالى عسسى باشد
ز آنجا که توئى تا من صد ساله ره است الحق
ز اينجا که منم تا تو منزل نفسى باشد
از زحمت خاقانى مازار که بد نبود
گر خوان وصالت را چون او مگسى باشد