شماره ١٥٣: تا مرا عشق يار غار افتاد

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا مرا عشق يار غار افتاد
پاى من در دهان مار افتاد
چکنم چون ز گلستان اميد
ديده ام را نصيب خار افتاد
کشتى صبر من چو از غرقاب
نتوانست بر کنار افتاد
سود نکند نصيحتم که مرا
اين مصيبت هزار بار افتاد
گفتى از صبر ساز دست آويز
که تو را عشق پايدار افتاد
بى من است اين سخن تو دانى و دل
که تو را با من اين قرار افتاد
رفت در شهر، آب خاقانى
کار با لطف کردگار افتاد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید