شماره ٣١٩: زين تنگناى وحشت اگر باز رستمى

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زين تنگناى وحشت اگر باز رستمى
خود را به آستان عدم باز بستمى
گر راه بر دمى سوى اين خيمه کبود
آنگه نشستمى که طنابش گسستمى
ور دست من به چرخ رسيدى چنان که آه
بند و طلسم او همه درهم شکستمى
گر ناوک سحرگه من کارگر شدى
شک نيستى که گرده گردون بخستمى
اين کارهاى من که گره در گره شده است
بگشادمى يکايک اگر چيره دستمى
جستم ميان خلق سلامت نيافتم
ور بوى بردمى به کران چون نشستمى
امروز شوخ چشمان آسوده خاطرند
من شوخ چشم نيستم اى کاش هستمى
از آسمان بيافتمى هر سعادتى
گر زين نحوس خانه شروان بجستمى
خائيده دهان جهانم چو نيشکر
اى کاش نيشکر نيمى من کبستمى
خاقانى گهر سخنم ور نبودمى
از جورهاى بد گهران باز رستمى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید