شماره ٣٣٤: تب ها کشم از هجر تو شب هاى جدائى

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تب ها کشم از هجر تو شب هاى جدائى
تب ها شودم بسته چو لب ها بگشايى
با آنکه دل و جانم دانى که تو را اند
عمرم به کران رفت و ندانم تو که رايى
از غيرت عشق تو به دندان بگزم لب
گر در دلم آيد که در آغوش من آيى
گفتى ببرم جان تو، انديشه در اين نيست
انديشه در آن است که بر گفته نپايى
شد ناخن من سفته ز بس کز سر مژگان
انگشت مرا پيشه شد الماس ربايى
خاقانى از انديشه عشق تو در آفاق
چون آب روان کرد سخن هاى هوايى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید