شماره ٢: گرفته عشق او دستم دگربار

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گرفته عشق او دستم دگربار
ز دست عقل وارستم دگربار
به صد دستان گرفتم دست ساقى
بزن دستى کز آن دستم دگربار
به عشق چشم مست مى فروشش
بحمدالله که سرمستم دگربار
ببستم بر ميان زنار زلفش
چو زلفش توبه بشکستم دگربار
چو دانستم که غير او دگر نيست
ز غيرت غير نپرستم دگربار
مرا گر هست هستى هستى اوست
بخود نى و به او هستم دگربار
روان برخاستم از يار و اغيار
خوشى در غار بنشستم دگربار
به سرمستى لبش را بوسه دادم
لب خود را از آن خستم دگربار
به کنج صومعه در بند بودم
شکستم بند را جستم دگربار
ز خود بگسستم و پيوسته گشتم
از آن گويم که پيوستم دگربار
حريف سيد سرمست اويم
ز جام عشق او مستم دگربار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید