شماره ٨٢: برو اى عقل سرگردان که ما مستيم و تو مخمور

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
برو اى عقل سرگردان که ما مستيم و تو مخمور
سبکروحان همه جمعند گران جانى ازينجا دور
ز نور آفتاب او همه عالم منور شد
ببين هر ذره اى روشن که بنمايد به تو آن نور
سر دار فناى او بقا بخشد به سرداران
ازين دار فنا دارد بقاى جاودان منصور
مرا منشور سلطانى شه ملک ولايت داد
نشان آل او دارد که دارد اين چنين منشور
همه عالم طلسماتند و اسما گنج و ما خازن
از آن هر کنج ويرانه به گنج او بود معمور
خيالش نقش مى بندم به هر صورت که پيش آيد
چنان نورى کجا گردد ز چشم چون منى مستور
اگر آئينه اى خواهى که روى خود در آن بينى
ببين در ديده سيد نظر کن ناظر و منظور



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید