من درين ره نيز بوئى برده ام
پيش هر رنگى رکوئى برده ام
گاه جامى گه صراحى آورم
گاه خمى گه سبوئى برده ام
بر و بحر عالمى پيموده ام
آب بسيارى به جوئى برده ام
از سر زلف پريشان بتم
دلخوشم زيرا که موئى برده ام
نسبت رويش به ماهى کرده ام
آب روى ماه رويى برده ام
عقل چون گوئى به چوگانش زدم
اين چنين گوئى به هوئى برده ام
نعمت الله را به ياد آورده ام
لاجرم نام نکوئى برده ام