بيا تا با تو ما همباز گرديم
به شهر خويشتن هم باز گرديم
چو شهباز آمديم از حضرت شاه
بيا تا نزد آن شه باز گرديم
پر و بالى برآريم از حقيقت
بر اوج لامکان پرواز گرديم
فداى او شويم از خود به کلى
براى عشق او جانباز گرديم
چو ما آن خاک آن کوئيم زين ره
غبار او شويم و باز گرديم
درين ره مدتى رفتيم بيخود
روا نبود که با خود بازگرديم
نديم سيدم و همدم او
ازين همدم کجا ما باز گرديم