خادم او را سزد اقليم شاهى يافتن
سلطنت از خدمت نور الهى يافتن
بنده او شو اگر خواهى که گردى پادشه
کز قبول او توانى پادشاهى يافتن
شرط جان بازان ما در عاشقى دانى که چيست
طرح کردن هر چه از مالى و جاهى يافتن
خوش بود سلطان معنى يافتن در صورتى
پادشه در جامه مرد سپاهى يافتن
در ضمير روشن مى نور ساقى ديده ام
خوش بود در عين منهيات ناهى يافتن
ساقى سرمست ديدم صبحدم جامى بدست
خوش بود يارى چنين در صبحگاهى يافتن
نعمت الله گر همى خواهى بيا از ما طلب
ور ز غير ما بجويى آن نخواهى يافتن