ما نقش خيال تو کشيديم به ديده
خوش نقش خيالى است در اين ديده پديده
نورى است که در ديده ما روى نموده
نقشى است که بر پرده اين ديده کشيده
دائم دل ما بر در جانانه مقيم است
گر جان طلبد هان بسپاريم به ديده
اين گفته مستانه ما از سر ذوق است
خود خوشتر از اين قول که گفته که شنيده
بى عيب بود هرچه به ما مى رسد از غيب
عيبش مکن اى دوست که از غيب رسيده
خوش خلق عظيمى که همه خلق برآنند
صد رحمت حق باد بر اخلاق حميده
در بندگى سيد رندان خرابات
اين بنده غلامى است که آن خواجه خريده