شماره ٦١٦: خيالش نقش مى بندم به ديده

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خيالش نقش مى بندم به ديده
چنان نقش و چنين ديده که ديده
دو چشمم روشن است از نور رويش
به مردم مى نمايد آن به ديده
خيال عارضش در ديده ما
بود نقشى بر آبى خوش کشيده
صبا در گلستان مى خواند شعرم
شنيده غنچه و جامه دريده
درآمد از درم ساقى سرمست
چنان شاهى مرا مهمان رسيده
دلم آئينه گيتى نمائى است
به لطف خود لطيفش آفريده
فتاده آتشى در نى دگربار
مگر از سيدم حرفى شنيده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید