از همه پنهان و پيدا از همه
کى شناسد اين سخن هر بر همه
آفتابى مى نمايد ماه ما
اين چنين نورى بود در خور همه
مى به رنگ جام پيدا آمده
يک شراب است او ولى ساغر همه
ساقى ار بخشد ترا خمخانه اى
عاشقانه همچو ما مى خور همه
لطف او مخمور کى ماند کسى
مست گرداند مى دلبر همه
جام مى بشکست و مى بر ما بريخت
خرقه ما شسته شد دفتر همه
عالمى چون آينه روشن شده
مى نمايد سيد ما در همه