شماره ٧٣٠: درآ در بحر ما با ما که عين ما به ما بينى

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
درآ در بحر ما با ما که عين ما به ما بينى
به چشم ما نظر مى کن که تا نور خدا بينى
بيا و نوش کن جامى ز درد درد عشق او
حريف دردمندان شو که درد دل دوا بينى
مگر آئينه گم کردى که بى آئينه مى گردى
ببينى روى خود روشن اگر آئينه را بينى
ز خودبينى نخواهى ديد آن ذوقى که ما داريم
خدابين شو که غير او چو او بينى هوا بينى
خيال غير اگر دارى خيالى بس محال است آن
اگر تو غير او جوئى ندانم تا کجا بينى
اگر فانى شوى از خود توئى باقى جاويدان
سر دار فنا بنشين که تا دار بقا بينى
غلام سيد ما شو که چون بنده شوى خواجه
به نور نعمت الله بين که تا نور خدا بينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید