شماره ٤٤: اى بهار پرفشان دل بر گل و سنبل مبند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
اى بهار پرفشان دل بر گل و سنبل مبند
آشيان جز در فضاى ناله بلبل مبند
شوق آزادى تعلق اختراع وهم تست
از خيال پوچ چون قمرى بگردن غل مبند
مجمع دلها غافل خانه ابرو بس است
غافل از شور قيامت برقفا کاکل مبند
بزم خاموشيست از پاس نفس غافل مباش
بر پر پروانه تشويش چراغ گل مبند
دور گردونت صلاها ميزند کاى بيخبر
تا نفس دارى زگردش پاى جام مل مبند
سرگذشت عبرت مجنون ها و زافسانه نيست
محشر آسود است بر زنجير ما غلغل مبند
زندگى تا کى کشد رنج تگ و تاز هوس
پشت خريش است اى گاو از تکلف جل مبند
از شکست موج آزاد است استغناى بحر
تهمت نقصان اجزا بر کمال کل مبند
نيست بى آرايش عاشق استعداد شوق
موى سر کافيست بر دستار مجنون گل مبند
تا دم حاجت مبادا بگذرى از آبرو
اندکى آگاه باش از چشم بستن پل مبند
پيرى و لاف جوانى (بيدل) آخر شرم دار
شيشه چون شد سرنگون جز بر عرق قلقل مبند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید