شماره ٨٠: بت هندى کى از دردسر ترکان خبر دارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بت هندى کى از دردسر ترکان خبر دارد
درين کشور ميان کوتا دماغ بهله بردارد
درين دريا که هر يک قطره صد دامن گهر ارد
حباب ما بدل پيچيده آه بى اثر دارد
نباشد گر تلاش عافيت نقد است آرامت
نفس را سعى راحت اينقدر زير و زبر دارد
بيک رنگ از بهار مدعاى دل مشو قانع
که اين آئينه غير از خون شدن چندين هنر دارد
حبابم در کنار موج دارد سير جمعيت
براحت ميپرد مرغى که زير بال سر دارد
بروى عشرتم نتوان در چاک جگر بستن
چو مژگان شام من آرايش صبحى دگر دارد
باين هستى اگر نامى بدست افتد غنيمت دان
که بسيار است اگر دوش نفس آواز بردارد
بظاهر گر زمينگيرم زمقصد نيستم غافل
که چشم نقش پا از جاده بر منزل نظر دارد
بقدر اعتبارات است ضبط خويش مردم را
چو سنگى آبدار افتد فسردن بيشتر دارد
نخواهد شد سياهى از جبين اخترم زايل
شب عاشق بموى کاسه چينى سحر دارد
صفا در عرض سامان هنرگم کرده ام (بيدل)
زجوهر حيرت آئينه من بال و پر دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید