شماره ٩٤: بر من فسون عجز در ايجاد خوانده اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بر من فسون عجز در ايجاد خوانده اند
چون گل بدامن آتش رنگم نشانده اند
خواهد عبير پيرهن عافيت شدن
خاکسترى کز اخگر طبعم دمانده اند
کس آگه از طبيعت عصيان پرست نيست
بر روى خلق دامن ترکم تکانده اند
دود دماغ نشو و نماى طبايع است
چون شمع ريشه ئى همه در سر دوانده اند
از هر نفس که ما و منى بال ميزند
دستى است گز اميد سلامت فشانده اند
بايد چو شمع چشم زخود بست و درگذشت
بر ما همين پيام نسلى رسانده اند
ممنون دستگيرى طاقت که مى شود
ما را زآستان ضعيفى نرانده اند
بانگ جرس شنو زپى کاروان مدو
هر جا رسيده اند رفيقان نمانده اند
(بيدل) درين هوسکده مکذر زپاس دل
آئينه را بمجلس کوران نخوانده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید