شماره ١٠٠: بسرم شور تمناى تو تا مى پيچد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بسرم شور تمناى تو تا مى پيچد
دود در ساغر داغم چو صدا مى پيچد
حسرت چاک گريبان نشود دام کسى
اين کمنديست که در گردن ما مى پيچد
عالم از شکوه نوميدى عشاق پر است
نارسا ناله ما در همه جا مى پيچد
نبود هستى اگر دشمن روشن گهران
نفس پوچ در آئينه چرا مى پيچد
پير گرديده ام و از خودم آزادى نيست
حلقه زلف که بر قد دوتا مى پيچد
کس ندانست که با اينهمه بيتابى شوق
رشته سعى نفسها بکجا مى پيچد
صيد عجز خودم از شبنم من هيچ مپرس
بوى گل نيز مرا رشته بپا مى پيچد
وحشتى هست درين دشت که چون رشته شمع
جاده بر شعله آواز درا مى پيچد
دل بغفلت نه و از رنج خيالات برا
عکس برآينه يکسر زصفا مى پيچد
ميکشد هفت فلک در خم يک شاخ غزال
گردبادى که بدشت دل ما مى پيچد
ناله تحرير مضامين تمناى توام
خامشى کيست که مکتوب مرا مى پيچد
چاره از عربده (بيدل) نبود مفلس را
سرو از بى ثمريها بهوا مى پيچد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید