شماره ١٢٧: بهر جا نعمتى هست انفعالى در کمين دارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
بهر جا نعمتى هست انفعالى در کمين دارد
حلاوت خانه دنيا مگس در انگبين دارد
درين بزم کدورت خيز عشرت چه حلاوت کو
بقدر موج مى اينجا جبين جام چين دارد
بمحويت محيط هر چه خواهى ميتوان گشتن
فلکها فرش آن آئينه کز حيرت نگين دارد
نفس در خون بسمل غوطه داد اجزاى امکانرا
رگ بيتابى آشفتگان خاصيت اين دارد
کباب پهلوى آن بسملم کز نقش عشرتها
خدنگ حسرت ابروکمانى دلنشين دارد
نمى چيند زسير لاله و گل خجلت شوخى
درين گلشن چو شبنم هر که چشم پاکبين دارد
خم هر موج مى از نسبت نيرنگ ابرويت
شکست توبه مادر شکت آستين دارد
مشو مغرور تمکين در تعلق زار جسمانى
که گردى بيش نبود هر که الفت با زمين دارد
بقدر انجم از گردون گره بر بال و پر دارم
مرا هر حلقه اين دام در زير نگين دارد
هواى بيش نتوان يافت از ساز حباب اينجا
تو خواهى نوحه کن خواهى ترنم دل همين دارد
بحيرت گوش نه کز پرده دل واکشى رمزى
زبان جوهر آئينه آهنگ حزين دارد
بسودن رفت سر تا پاى موج ازشرم پيدائى
ضعيفى تا کجا ما را ندامت آفرين دارد
اثرهاى تعلق نيست مانع وحشت ما را
قفس تا ناله دامن برزند صد رنگ چين دارد
شگفتن نيست در عالم بکام هيچکس (بيدل)
چمن هم از رگ گل چين کلفت بر جبين دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید