شماره ١٦٣: تا دم تيغت بعرض جلوه عريان مى شود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تا دم تيغت بعرض جلوه عريان مى شود
خون زخم من چو رنگ از گل نمايان مى شود
گر چمن زين رنگ ميبالد بياد مقدمت
شاخ گل محمل کش پرواز مرغان مى شود
تا نشاند بر لب تيغ تو نقش جوهرى
در دهان زخم عاشق بخيه دندان مى شود
ترک خودداريست مشکل ورنه مشت خاک ما
طرف دامانى گرافشاند بيابان مى شود
هر که رفت از ديده داغى بر دل ما تازه کرد
در زمين نرم نقش پا نمايان مى شود
کينه مى يابد رواج از سرد مهريهاى دهر
آبروى آتش افزون در زمستان مى شود
کلفت اسباب رنج طبع حرص اندودنيست
خار و خس در ديده گرداب مژگان مى شود
صافى دل را زيارتگاه عبرت کرده اند
هر که ميرد خانه آئينه ويران مى شود
حاکم معزول را از بيوقارى چاره نيست
زلف در دور هجوم خط مگس ران مى شود
اشک در کار است اگر ما رنگ افغان باختيم
هر چه دل گم ميکند بر ديده تاوان مى شود
شعله ما هر قدر خاکستر انشا ميکند
جامه عريانى ما را گريبان مى شود
دستگاه هستى از وضع سحر ممتاز نيست
گردى از خود مى فشاند هر که دامان مى شود
کاهشم چون شمع مفت دستگاه حيرت است
نيست بى سود تماشا آنچه نقصان مى شود
تا توانى (بيدل) از مشق فنا غافل مباش
مشکل هر آرزو زين شيوه آسان مى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید