شماره ١٦٥: تا زعبرت سر مژگان بخميدن نرسد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تا زعبرت سر مژگان بخميدن نرسد
آنچه زير قدم تست بديدن نرسد
پيش از انجام تماشا همه افسانه شمار
ديدنى نيست که آخر بشنيدن نرسد
اى طرب در قفس غنچه پرافشان مى باش
صبح ما رفت بجائى که دميدن نرسد
نخل يا سيم که در باغ طرب خيز هوس
ثمر ما بتمناى رسيدن نرسد
بى طلب برگ دو عالم همه ساز است اما
حرص مشکل که برنج طلبيدن نرسد
شرر کاغذت آماده صد پرواز است
صفحه آتش زن اگر مشق پريدن نرسد
نشود حکم قضا تابع تدبير کسى
بکمان فلک افسون کشيدن نرسد
جوهرى لازم آئينه عريانى نيست
دامن کسوت ديوانه بچيدن نرسد
مطلب بوى ثبات از چمن عشرت دهر
هر چه بر رنگ تند جز به پريدن نرسد
شرح چاک جگر از عالم تحرير جداست
آه اگر نامه عاشق بدريدن نرسد
(بيدل) افسانه راحت زنفس چشم مدار
اين نسيمى است که هرگز بوزيدن نرسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید