شماره ١٨٨: توان اگر همه دوران آسمان گرديد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
توان اگر همه دوران آسمان گرديد
بگرد خواهش يکدل نميتوان گرديد
چه حرصها که نشد جمع تا بخود چيديم
هوس متاعى ما عاقبت دکان گرديد
غبار وادى وهم اينقدر هجوم نداشت
نگه بهرزه دويها زد و جهان گرديد
دلى بدست تو افتاد مفت شوخيها
بروى آينه صد رنگ ميتوان گرديد
کباب سعى غبار خودم که اين کف خاک
براه شوق تو مرد آنقدر که جان گرديد
سرشک اگر قدمى در ره طپش سايد
بهر فسرده دلى ميتوان روان گرديد
فنا بحسرت بسيار پشت پا زدن است
چمن هزار گل افشاند تا خزان گرديد
زخود برآمد گان يکقلم فلک تازند
نفس دو گام گذشت از خود و فغان گرديد
خوشم که عشق نکرد امتحان پروازم
شکسته بالى من در قفس نهان گرديد
دگر مپرس زتاب جدائيم (بيدل)
بدرد دل که دلم سخت ناتوان گرديد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید