شماره ٢٠٧: جمعى که پر بفکر هنر در شکسته اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
جمعى که پر بفکر هنر در شکسته اند
آئينه ها بزينت جوهر شکسته اند
جرأت ستاى همت ارباب فقر باش
کز گرد آرزو صف محشر شکسته اند
با شوکت جنون هوس تخت جم کراست
ديوانگان در آبله افسر شکسته اند
بيمارى مواد طمع را علاج نيست
صفراى حرص در جگر زرشکسته اند
در محفلى که آفت سازش سلامت است
آسايش از دلى که مکرر شکسته اند
کم فرصتى کفيل شکست خمار نيست
تا شيشه سرنگون شده ساغر شکسته اند
تغيير وضع ما اثر ايجاد وحشتى ست
دامان گل برنگ برابر شکسته اند
از گردنم سرشته چه خيزد بغبر عجز
مائيم و پهلوئى که به بستر شکسته اند
انديشه غبار دل ما که مى کند
خوبان هزار آينه در بر شکسته اند
محمل کشان برق نفس را سراغ نيست
گرد سحر بعالم ديگر شکسته اند
گردون غبار ديده همت نميشود
عشاق دامن مژه برتر شکسته اند
پرواز کس بدامن نازت نميرسد
گلهاى اين چمن چقدر پرشکسته اند
(بيدل) همين نه ما و تو نوميد مطلبيم
زين بحر قطرها همه گوهر شکسته اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید