شماره ٢٢٦: چون برگ گل زبس پر و بالم شکسته اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چون برگ گل زبس پر و بالم شکسته اند
مکتوب وحشتم به پر رنگ بسته اند
پروانه مشربان بيک انداز سوختن
از صد هزار زحمت پرواز رسته اند
فرصت کفيل وحشت کس نيست زين چمن
گلها بس است دامن رنگى شکسته اند
تمثال من در آينه پيدا نمى شود
در پرده خيال توام نقش بسته اند
افسردگى بسوختگانت چه ميکند
اينجا سپندها همه با ناله جسته اند
عالم تمام خون شد و از چشم ما چکيد
خوبان هنوز منکر دلهاى خسته اند
آن بيخودان که ضبط نفس کرده اند ساز
آسوده تر زنغمه تار گسسته اند
آزادگان بگوشه دامن فشاندنى
چون دشت در غبار دوعالم نشسته اند
سر بر مکش زجيب که گلهاى اين چمن
از شوق غنچگى همه محتاج دسته اند
ما را همان بخاک ره عجز واگذار
واماندگان در آبله دامن شکسته اند
(بيدل) زتنگناى جهانت ملال نيست
پرواز ناله را بقفس ره نبسته اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید