شماره ٢٣٣: جهان کجاست گلى زان نقاب مى خندد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
جهان کجاست گلى زان نقاب مى خندد
سحر تبسمى از آفتاب مى خندد
فناى من چمن آراى بى نقابى اوست
بقدر چاک کتان ماهتاب مى خندد
تلاش آگهيت ننگ غفلت است اينجا
مژه زهم نگشائى که خواب مى خندد
تهى زخويش شدن مفت آگهى باشد
زصفر بر خط ما انتخاب مى خندد
کجاست فرصت ديگر که ما بخود باليم
محيط نيز درينجا حباب مى خندد
زعلم و فضل بجز عبرت آنچه جمع کنيد
گشاد هر ورقش بر کتاب مى خندد
درنگ راهبر کاروان فرصت نيست
کجا رويم که هر سو شتاب مى خندد
بدرسگاه ادب حرف و صوت مسخرگيست
زصد سوال همين يک جواب مى خندد
زبرق حسن کسى را مجال جرأت نيست
بپوش چشم که حکم حجاب مى خندد
زبان بلاف مده پاس شرم مغتنم است
چو بازگشت لب موج آب مى خندد
غبار صبح تماشاست هر چه باداباد
تو هم بخند جهان خراب مى خندد
دلت چو شمع بهجر که داغ شد (بيدل)
کز اشک گرم تو بوى کباب مى خندد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید