شماره ٢٧٨: خوش خرامان داد طبع سست بنيادم دهيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خوش خرامان داد طبع سست بنيادم دهيد
خاک من بيش از غبارى نيست بر بادم دهيد
در فرامش خانه هستى عدم گم کرده ام
يادى از کيفيت آن الفت آبادم دهيد
از خيالش در دلم ارژنگها خون ميخورد
يکسر مو کاش سر در کلک بهزادم دهيد
نغمه دردى بصد خون جگر پرورده ام
گردماغى هست گاهى دل بفريادم دهيد
زين تهى دستى که بر سامان فقر افزوده ام
صفر اعداد کمالم منصب صادم دهيد
خون مشتاقان نبايد بى تامل ريختن
زان مژه نيش جگر کاوى بفصادم دهيد
فرصت سعى فنا ذوق وصال ديگر است
جانکنى گر رخصتى دارد بفرهادم دهيد
تا نخندد از غبارم تهمت آزادگى
بعد مردن هم کف خاکم بصيادم دهيد
نيست چون آئينه دل پرده ناموس حسن
شيشه مقدارى بياد آن پريزادم دهيد
پر فرامش رفته ام دور از طربگاه وفاق
گر بباد کس رسم از حال من يادم دهيد
سرمه ام پيش که نالم شرم آنچشم گداخت
خامشى هم بى تظلم نيست گر دادم دهيد
واگذاريدم چو (بيدل) با همين ياس و الم
کو دماغ زنده بودن تا دل شادم دهيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید