شماره ٧٨: هر چه احسان تو داده است به ما آن داريم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
هر چه احسان تو داده است به ما آن داريم
ما چه داريم ز خود تا ز تو پنهان داريم
مى رسد واجبى ما ز نهانخانه غيب
ما چه شرمندگى از عالم امکان داريم
چشم رغبت نگشاييم به سى پاره ماه
در نظر روى تو پيوسته چو قرآن داريم
تيرباران حوادث قفس ما نشود
دل شيريم، چه پرواى نيستان داريم
خس بازيچه دريا، دل هشياران است
ما که مستيم چه انديشه ز طوفان داريم
گر قفس ز آهن و فولاد بود مى شکنيم
طوطيانيم که رو در شکرستان داريم
دست در دامن ما زن که چو سيلاب بهار
از خرابات جهان روى به عمان داريم
داغ عشق تو ز اندازه ما افزون است
دستى از دور بر اين آتش سوزان داريم
دست کوتاه ز دامان گل و پا در گل
حال خار سر ديوار گلستان داريم
خيمه در مصر چو پيراهن يوسف زده ايم
جلوه ها در نظر مردم کنعان داريم
زنگيان دشمن آيينه بى زنگارند
به کز اين تيره دلان آينه پنهان داريم
رزق دست و دهن ما ز سر خوان فلک
پشت دستى است که پيوسته به دندان داريم
گر چه از تنگدلانيم به ظاهر صائب
چه فضاها که درين گوشه زندان داريم
روزى ما نبود غير دل ما صائب
خبر از عاقبت نعمت الوان داريم
صائب اين آن غزل عارف روم است که گفت
چه غم از زر نبود، چون مدد از کان داريم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید