منم که از جگر لاله داغ مى دزدم
فروغ از گهر شب چراغ مى دزدم
به نيم جنبش ابرو خموش مى گردم
به يک نسيم نفس چون چراغ مى دزدم
اگر به مجلس مى صد حديث تلخ رود
به زيرلب همه را چون اياغ مى دزدم
سراغ مى کنم از مردمان نشان ترا
دگر ز رشک نشان از سراغ مى دزدم
ز داغ بى نمکى چند زخم من سوزد
ز بزم عشق نمکدان داغ مى دزدم
دماغ نکهت تند نسيم زلف کراست
ز بوى سيب زنخدان دماغ مى دزدم
دگر عجب گل داغى به دستش افتاده است
ز صائب اين گهر شب چراغ مى دزدم