شماره ١١٨: ز خال روز سياهى که داشتم دارم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز خال روز سياهى که داشتم دارم
ز زلف رشته آهى که داشتم دارم
رسيد اگر چه به پايان چو شمع هستى من
ز اشک و آه سپاهى که داشتم دارم
تو داد وعده خلافى بده به خاطر جمع
که من همان سر راهى که داشتم دارم
درين بهار که يک سبزه زير سنگ نماند
ز زير بال پناهى که داشتم دارم
چه سود ازين که سرم چون حباب رفت به باد
ز فکر پوچ کلاهى که داشتم دارم
به وصل گمشده خود رسيد هر بى چشم
منم که چشم به راهى که داشتم دارم
ز خرمن است چه حاصل دل حريص مرا
که چشم بر پر کاهى که داشتم دارم
به رو اگر چه گناه مرا نياوردند
ز انفعال گناهى که داشتم دارم
ز خوان وصل نشد سير ديده ام صائب
گرسنه چشم نگاهى که داشتم دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید