شماره ١٧٠: ز ميوه گر چه درين بوستان سبکباريم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز ميوه گر چه درين بوستان سبکباريم
همان چو سرو به آزادگى گرفتاريم
زمين مرده شد از نوبهار زنده و ما
به خواب بيخبرى همچو نقش ديواريم
هزار پرده دل ما ز شب سياهترست
به چشم ظاهر اگر چون ستاره بيداريم
مکن چو ذره ز وجد و سماع ما را منع
که ما به بال و پر آفتاب سياريم
به چشم اگر چه به نقش و نگار مشغوليم
دلى ز خانه آيينه پاکتر داريم
جهان ز قيمت ما مفلس است و بى بصران
گمان برند که ما مفلس خريداريم
اگر چه طوطى ما سبز کرده سخن است
گران به خاطر آيينه همچو زنگاريم
چو ابر بر رخ ما تيغ مى کشند از برق
به جرم اين که درين بوستان گهرباريم
ز آب گوهر ما تر شود گلوى جهان
لبى اگر چه ز شمشير خشک تر داريم
همان ز سنگدلى در شکست ما کوشند
چو آب آينه هر چند صاف و همواريم
اگر چه شهپر پرواز ماست لاله و گل
همان چو قطره شبنم به بوستان باريم
به قاف عزلت ازان رفته ايم چون عنقا
که ما شکار پريزاد در نظر داريم
چه نعمتى است که زاغ و زغن نمى دانند
که ما به کنج قفس در ميان گلزاريم
کمند همت ما چين به خود نمى گيرد
به هر شکار محال است سر فرود آريم
توقع کرم از سفله داشتن کفرست
سپهر هر چه به ما مى کند سزاواريم
ازان ترانه ما هوش مى برد صائب
که پيرو سخن مولوى و عطاريم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید