شماره ١٩٠: دلتنگ از ملامت اغيار نيستم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دلتنگ از ملامت اغيار نيستم
چون گل ، گرفته در بغل خار نيستم
در زهر روى پوش خطر بيشتر بود
امن از خط نرسته دلدار نيستم
از طوق بندگى نکشم سر به سيم قلب
يوسف صفت گران به خريدار نيستم
وضع جهان ز نقطه دل ديده ام تمام
محتاج سير و دور چو پرگار نيستم
صبح قيامت از سر هر مو علم کشيد
از خويشتن هنوز خبردار نيستم
ز آزادگى بريده ام از خويش عمرهاست
در پيش خود چو سرو گرفتار نيستم
از سايه هما نشود خواب من گران
مست از غرور دولت بيدار نيستم
روشن به نور شمسه عقل است مغز من
آتش پرست طره زر تار نيستم
ديوانه ام که بر سر من جنگ مى شود
جنس کساد کوچه و بازار نيستم
صائب ز خود غبار گرانى فشانده ام
چون بوى گل به هيچ دلى بار نيستم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید