شماره ١٩٢: با هرکه روى حرف بجز يار داشتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
با هرکه روى حرف بجز يار داشتم
آيينه پيش صورت ديوار داشتم
همچون سرو، برگ بر من آزاده بار بود
از بار اگر چه جان سبکبار داشتم
هموار بود وضع جهان در نظر مرا
تا روى خود ز خلق به ديوار داشتم
منظور بود کورى اغيار بدگمان
چشم عنايتى اگر از يار داشتم
هرگز به خواب ديده عاشق نداشته است
نازى که من به دولت بيدار داشتم
از عيب پاک ساخت دل پاک بين مرا
ورنه هزار آينه در کار داشتم
هر چند گوهر سخنم آبدار بود
خون در جگر زناز خريدار داشتم
زلف شکسته داشت سرى با شکستگان
ورنه دل شکسته چه در کار داشتم؟
در زلف او نبود دلم برقرار خويش
دلبستگى چو نغمه به هر تار داشتم
صائب به حرف تلخ مرا ياد هم نکرد
اميد بيش ازين به لب يار داشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید