شماره ٢٢٥: لب چون صدف به آب گهر تر نمى کنم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
لب چون صدف به آب گهر تر نمى کنم
گوهر به آبروى برابر نمى کنم
شاخ شکوفه ام که سبيل است سيم من
با خاک ره مضايقه زر نمى کنم
در کام بى نيازى من آب و خون يکى است
نفى خزف ز پاکى گوهر نمى کنم
نتوان به آب راند مرا همچو زاهدان
تا هست مى نگاه به کوثر نمى کنم
آيينه است تخته تعليم طوطيان
بى جبهه گشاده سخن سر نمى کنم
با سينه برهنه به مژگان دويده ام
پهلو تهى ز دشنه و خنجر نمى کنم
در کعبه دل است شب و روز روى من
چون آفتاب سجده هر در نمى کنم
از چشم اهل هند سخن آفرين ترم
چون طوطيان حديد مکرر نمى کنم
صائب ز بس به فکر دهانش فرو شدم
صبح قيامت آمد و سر بر نمى کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید